کاکائو

شیرین و تلخ ....

کاکائو

شیرین و تلخ ....

سونات پاییزی*

         

               

آدم گاهی به دیدن کسی، چیزی یا محلی، شنیدن یک موسیقی یا .. به یاد خاطره ای می افتد. خاطره ناخودآگاه در ذهنش جان می گیرد و او را بنا به نوع خاطره، غمگین یا دلشاد می کند (هر چند خاطره ها، چه شاد و چه غمگین، اغلب باعث می شوند دل آدم بگیرد). خلاصه این که اغلب بهانه ای هست تا خاطره ای راهش را از پستوهای ذهن به سرسرای آن  باز کند. اما امان از این هوای پاییزی .. ! نمی دانم هوای پاییز چه خاصیتی دارد که در آن خاطره ها برای کشاندن خود به رخ ما، نیازمند بهانه نیستند. بی بهانه و بی دلیل و بی مقدمه، جا و بی جا ذهنت را درگیر می کنند و خود را به یادت می آورند. گرفتن دل هم که جزو خواص پاییز است و بی بهانه هم می آید، چه برسد به این که خاطره ها هم وقت و بی وقت بهانه دست دل بدهند! راستی، می گویند پاییز فصل عاشقی هم هست. عشق هم که بی غم هجران و آرزوی روی دوست نمک ندارد (برخی می گویند معنی هم ندارد). یعنی حالا باید گفت پاییز فصل غم انگیزی است؟! اگر جنس غم های آدم همیشه این قدر لطیف و قشنگ باشد، بگذار بگویند پاییز فصل غم انگیزی هم هست! کاکائو، یکی از دفعاتی که به شعر و شاعری جسارت کرد، در آخر یکی از شعرهایش با اشاره به همه آن چه غم انگیز نامیده می شود گفت: "همه این ها به چه زشتی همه من را بشکست / عشق زیبا قلب من می شکند"! یاد شعری که فکر می کنم از مولاناست افتادم؛ می گوید: "بر من در وصل بسته می دارد دوست / دل را به جفا شکسته می دارد دوست / زین پس من و دل شکستگی بر در او / چون دوست دل شکسته می دارد دوست". دکتر شریعتی هم جایی می گفت که همه چیزهای اصیل درونی، یک جورهایی غمگین هستند (البته اضافه می کند که هر چیز غمگینی الزاما اصیل نیست). خلاصه این که اگر غم ها، زیبا و اصیل باشند، حتی گاهی خواستنی هم هستند! و این جور وقتهاست که پاییز، فصلی محبوب و دوست داشتنی می شود.

 

پ ن : دلم می خواهد از پاییز زیاد بنویسم. از شعرهایی که در کودکی برایمان از پاییزی می گفتند که "پاییزه پاییزه، برگ درخت می ریزه، هوا شده کمی سرد، روی زمین پر از برگ ، .. " (آره، قافیه رو بی خیال، وزنو بچسب!). از کتابهایی بگویم که داستانشان پاییزی است. از شعرهای پاییزی شاملو و اخوان و سهراب و .. بگویم. از فیلم های پاییزی، موسیقی های پاییزی، عشق های پاییزی (تعبیری که از این عبارت می شود، نزدیک به آن ترانه معروف "خزان عشق" است که البته این تعبیر این جا منظور نظر من نیست .. از نوشته ام که معلوم است، نه؟!) ، .... و آدم های پاییزی! ولی خوب .. همین پاییز که خود هی بهانه نوشتن می شود، خودش هم آدم را تنبل می کند!

* : نام فیلمی از "اینگمار برگمان" کارگردان معروف سوئدی

تویی که نمی شناسمت!

          

            

از کنار خود گذشتم .. خودم از کنار من گذشت .. همدیگر را نشناختیم .. شاید خودمان را به نشناختن زدیم!

خواهر خوبم .. تولدت مبارک!

        

        

سال ها را با هم بودیم .. و هستیم هنوز .. در کنار هم زندگی کردیم، می کنیم .. با شادی و محبت .. و گاهی قهر و دعوا و لج بازی! گذشت و گذشت تا .. امشب، یک بار دیگه .. شب تولدش! تولدش مبارک .. تولد خواهر خوبم!

هیچ!

      

        

پر از خود

پر از هیچ

من هیچم ؟!

"فکر می کنم، پس هستم"؟!

من به فکر کردن هم فکر می کنم

فنا شهر هفتم بود

من کی شش شهر را طی کردم؟!

شاید توهمی بود ..

هست

گل یاس سپید

         

              

از سعید محمدی خوشم نمی آد. راستش بدم هم می آد. اما من توی هیچ کار هنری مبتنی به فرد هنرمند نیستم. من مبتنی بر اثرم. ترانه زیر، ترانه خوب و ساده ایه. موسیقی نسبتا خوبی هم روش گذاشتن که بهش می شینه (اگر مثل برخی کاراهای دیگه دزدی نباشه!). به عنوان یه ترانه عالی این جا نمی نویسمش، فقط اعتراف می کنم جزو ترانه هاییه که گاهی زیر لب زمزمه اش می کنم (اگه زمزمه می کنم و بلند نمی خونم از آگاهی به بد صداییمه!)

 

 

تو زِ دیار من آمدی
سکوت جانم به هم زدی
شیشه غم به تلنگری زدی شکست


چو نغمه ای بیش و کم زدی
به دل ریشم چنگ زدی
روشنی چشمان تو به دل نشست 


هوای من شد هوای تو

صدای من شد صدای تو
تپیدن قلب بخاطرت

کشیدن درد برای تو

ای گل یاس سپید ِ من
ای طلوع خورشید ِ من
عطر تن تو به جان من چه خوش نشست


ای تو هم گریه ی دلپذیر
ای تو صفای دل اسیر
بی تو ای آیت زندگی

دلم شکست

هوای من شد هوای تو

صدای من شد صدای تو
تپیدن قلب بخاطرت

کشیدن درد برای تو

مرگ خلبان هواپیمای مرگ!

      

          

خلبان هواپیمای بمب افکن B-29 که آن بمب اتمی معروف راهیروشیما انداخت، دیروز (پنجشنبه) در سن 92 سالگی در خانه خود در شهر کلمبوس ایالت اوهایو درگذشت.

پل تیبتس، در صبح روز 8 آگوست 1945، یک بمب اتمی پنج تنی به نام "پسر کوچک" را بر فراز شهر هیروشیما ژاپن رها کرد. با انفجار این بمب 70 تا 100 هزار نفر از ساکنان شهر کشته و یا زخمی شدند. این اولین مورد استفاده از سلاح اتمی در جنگ بود.

ارتش ایالات متحده آمریکا، 3 روز بعد بمب اتمی دیگری را بر فراز شهر ناکازاکی رها کرد که در انفجار این بمب نیز 40 هزار نفر کشته شدند. در پی این دو انفجار، چند روز بعد ژاپن خود را تسلیم کرد.

 

پ ن : امیدوارم کمی زبان انگلیسیتان خوب باشد و بتوانید اصل خبر را به زبان انگلیسی بخوانید. صحبت های پل تیبتس درباره کاری که سالها پیش انجام داده است بسیار جالب توجه اند. راستش حوصله این همه را ترجمه کردن ندارم و رک باشم که آگاهیم از زبان انگلیسی در حد ترجمه کامل متن نیست.

برای خواندن اصل خبر روی اینجا کلیک کنید.

از بی حوصلگی ..

       

       

چند روز پیش، مولانا ٨٠٠ ساله شد ..

پریروز سالگرد صدور اولین فرمان حقوق بشر توسط کوروش هخامنشی بود ..

پریروز قیصر امین پور درگذشت ..

امروز تولد بهزاد است

هالووین ..