کاکائو

شیرین و تلخ ....

کاکائو

شیرین و تلخ ....

"سیمین بهبهانی" کاندیدای نوبل ادبیات 2006 شد

 

 

"سیمین بهبهانی" شاعر توانای ایرانی به عنوان یکی از کاندیداهای نوبل ادبیات سال 2006 انتخاب شد. پیش از این نیز، در سالیان گذشته، افرادی چون "سید محمد علی جمالزاده"، "احمد شاملو" و "محمود دولت آبادی" برای این جایزه کاندیدا شده بودند که هیچ کدام موفق به کسب آن نگردیدند.

تنها جایزه نوبل ایران، جایزه صلح نوبل بوده است که سال گذشته به "شیرین عبادی" اهدا گردید.

"سیمین بهبهانی" که از فعالان حقوق زنان نیز هست، از سوی بسیاری از مراکز فرهنگی داخل و خارج کشور برای جایزه نوبل ادبیات معرفی شده که کاندیداتوری وی از سوی موسسه نوبل مورد تائید قرار گرفته است.

گفتنی است جایزه نوبل در رشته های مختلف خود، در کنار ارزش های علمی و ادبی کاندیداها، توجه خاصی به فعالیتهای صلح طلبانه و انسان دوستانه آنها دارد.

 

 

پ ن : این خبر هفته گذشته اعلام شد و چندان جدید هم نیست، اما به نظر می آید پوشش خبری مناسبی نداشته است!

 

پ ن 2 : به عنوان یک ایرانی، از صمیم قلب آرزو می کنم بانوی پیر شعر ایران، اولین نوبل ادبیات پارسی را کسب کند.

چه چیز را دشوار پنهان می توان داشت؟

 

 

چه چیز را دشوار پنهان می توان داشت؟

آتش را . که در روز دودش از راز نهان خبر می دهد و در شب ، شعله اش پرده دری می کند .

عشق نیز چون آتش است که پنهان نمی ماند ؛ زیرا هر چه عاشق در راز پوشی بکوشد ، باز نگاه دو دیده اش از سر ضمیر خبر می دهد .

 

"یوهان ولفگانگ گوته"

یادم تو را فراموش !

   

     

جام جهانی تمام شد. تورنمنت مزخرفی بود. سرد و ضد حال! در پایان هم دو تیمی به فینال رسیدند که .... بگذریم. کی حالش را دارد که باز هم از فوتبال و جام جهانی بنویسد. آن هم بعد از یک ماه فوتبال! آن چیزهایی را که از جام دیده ایم، دیده ایم . گذشت. به یک هفته نمی رسد که تب جام جهانی فروکش می کند (اگر این یخبندان تبی هم بر جا بگذارد ... البته مگر تب سرماخوردگی!).

 

در میان تکرار تاریخ روز بازی فینال به دنبال یک چیز می گشتم : این تاریخ، کسی را یاد چیزی نمی اندازد؟!

 

زمان از دست من خارج شده است. چند سال پیش بود؟! از میدان انقلاب تهران رد می شدم . جماعتی جمع شده بودند. با پلاکارد و شعار. و ناگهان مامورین انتظامی بود که از هر گوشه آمدند و زدند و زدند . مرا هم که تنها عبور می کردم زدند. با کمری دردناک به خانه رسیدم. شبکه های ماهواره ای آمار می دادند : 10000 نفر در خیابان فلان بر ضد رژیم جمهوری اسلامی شعار می دهند! تهران در آشوب است! در میدان فلان پلیس 4 نفر را به ضرب گلوله کشته است! 50000 نفر در فلان پارک تجمع کرده اند!  و .... ! تلویزیون جمهوری اسلامی که چیزی نمی گفت!

کمرم درد می کرد. فکر می کردم : آره، خیابان انقلاب شلوغ بود. کتک هم که خوردم! نکنه خبریه؟! ولی نه! بقیه شهر اینجورها که شبکه های ماهواره ای می گفتند نبود. ولی همان جا هم .... خیابان انقلاب ... دانشگاه تهران .... ! چه خبره؟! سالگرد 18 تیر ماه : حمله به کوی دانشگاه تهران!

 

و چقدر بعد از آن گوشمان پر شد از جنبش دانشجویی، گروه فشار، عناصر تندرو، ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما ... ، لباس شخصی ها، دانشجو، دانشجو، دانشجو ....

 

کو جنبش دانشجویی؟! کو دانشجوها؟! موجیم که آسودگی ما عدم ماست؟! لابد مرده ایم پس! یادمان می آید؟!

 

بگذریم ....

وقایع نگاری یک عدد فینال جام جهانی فوتبال!

       

          

11:50: شاید بین زمان نوشتن این پست با زمان ارسالش ساعتی فاصله باشد. ده دقیقه به پایان امروز ، 18 تیرماه ، باقی مانده است و فینال جام جهانی 2006 آخرین دقایقش را سپری می کند. در فاصله آغاز این پست تا اینجا، زین الدین زیدان ، در آخرین حضور رسمی خود در میادین فوتبال، به علت یک حرکت غیر ورزشی از زمین اخراج شد تا وداعی تلخ از چمن سبز داشته باشد. اگر شرایط به همین وضع پیش برود، بازی فینال به ضربات پنالتی کشیده خواهد شد و در صورت قهرمانی فرانسوی ها، زیدان، جام را به عنوان کاپیتان فرانسه بالای سر نخواهد برد.

11:59 : بازی به پایان رسید. ضربات پنالتی تعیین کننده قهرمان جام هجدهم خواهد بود.

 

بازی را در کنار تایپ کردن از کامپیوتر می بینم (فکر نکنم نیازی باشد بگویم کارت TV روی سیستمم نصب کرده ام. نه؛ فخری هم ندارد دیدن برنامه های IRIB ! مردم این روزها کارت رسیور نصب می کنند). آن قدر نتیجه برایم مهم نیست که چهارچشمی به مانیتور زل بزنم، ولی دیدن پنالتی ها جذاب است. دارد آغاز می شود :

 

ایتالیا 1 – 1 فرانسه

 

1)

ایتالیا : آندره پیرلو => گل

فرانسه : سیلوین ویلتورد => گل

2)

ایتالیا : مارکو ماتراتزی => گل

فرانسه : دیوید ترزگه => تیر دروازه ؛ گل نشد!

3)

ایتالیا : دنیله ده روسی => گل

فرانسه :  آبیدال => گل

4)

ایتالیا : آلساندرو دل پیه رو => گل

فرانسه : سانیول => گل

5)

ایتالیا : گروسو => گل

 

00:12 ، 19 آذر 1385 : ایتالیا قهرمان جام جهانی 2006 شد.

 

بهترین بازیکن بازی : آندره آ پیرلو

 

مبارک ایتالیایی ها و ایتالیا دوست ها باشد.

فرانسه ای که در میان بازی پاتریک ویه را (به علت مصدومیت تعویض شد)، تیه ری آنری (تعویض شد) و زین الدین زیدان (اخراج شد) را از دست داد و در ضربات پنالتی هم دروازه بان ضعیفی همچون فابین بارتز (او در تمام ضربات بر خلاف جهت توپ شیرجه زد) را در دروازه داشت، در ضیافت پنالتی ها موفق به نظر نمی آمد. هر چند تنها ضربه فرانسوی ها هم به دیرک دروازه خورد و جیان لوئیجی بوفون روی آن اثری نگذاشت.

چقدر حیف که زیدان بزرگ برای کسب همین مدال یادبود نایب قهرمانی جهان هم در آخرین حضور رسمی خود در میادین فوتبال بر سکوی افتخار قدم نگذاشت.

و اکنون نوبت ایتالیایی هاست که مدال های یادبود خود را دریافت کنند و ....

00:30 : فابیو کاناوارو جام جهانی را بالای سر برد.

 

چه مراسم با شکوهی!

 

جام هجدهم هم تمام شد . نقطه ، سر خط .... جام جهانی 2010، آفریقای جنوبی .

 

پر کن پیاله را

         

                

پر کن پیاله را

کاین آب آتشین

دیریست ره به حال خرابم نمی برد

 

این جام ها که در پی هم می شود تهی

دریای آتش است که ریزم به کام خویش

گرداب می رباید و آبم نمی برد

 

من با سمند سرکش و جادویی شراب

تا بیکران عالم پندار رفته ام

تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم

تا مرز نا شناخته ی مرگ و زندگی

تا کوچه باغ خاطره های گریزپا

تا شهر یادها

دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد

 

هان ای عقاب عشق !

از اوج قله های مه آلود دوردست

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من

آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد

آن بی ستاره ام که عقاب هم نمی برد

 

در راه زندگی

با این همه تلاش و تمنا و تشنگی

با اینکه ناله می کشم از دل که :

                                   آب ... آب ...

دیگر فریب هم به سرابم نمی برد

 

پرکن پیاله را ...

 

 

                                                                                                  

 

می خواستم این مطلب را پیش از این شعر بیاورم ولی حیف دیدم که لذت خواندن این شعر را برای شما به بعد از نوشته خود بیفکنم .

شعر بالا سروده شادروان " فریدون مشیری " است . نمی خواهم به عنوان یک منقد ( نه ، اشتباه ننوشتم ؛ منظورم دقیقا منقد است نه منتقد ) به این شعر بنگرم . تنها از جانب درک هنری که در وجود انسانی وجود دارد نگریستم و آن را زیبا یافتم . هرچند شاید ... شاید چون در آن جزئی ازخودم را یافتم این چنین ... که ما خودآگاه و ناخودآگاه شیفته یافتن خودیم ... همه ما ..

جدا از شعر و بالا و پایین بودن سطح سرایشش ، لذت شنیدن آن با صدای " استاد محمدرضا شجریان " روی موسیقی گوش نواز " فریدون شهبازیان " و در کنار آرشه سحرانگیز شادروان " حبیب ا... بدیعی "  حسی خاص می بخشد ( به من که بخشید لااقل! ) که همه ما اگر در زبان و ادبیات دیدی خاص داشته باشیم ، در زیبایی نوای زیبا ( حتی اگر از نوع آن خوشمان نمی آید ) ، دچار تردید نمی شویم .

این اثر در دهه پنجاه اجرا شده است واکنون کاست آن با نام " جام تهی " در بازار وجود دارد . در آن زمان همین کاست با نام " پر کن پیاله را " منتشر شده بود .

 

هلندمان هم رفت!

        

                   

متاسفانه (یا خوشبختانه) بعد از شکست ایران برابر پرتقال و نهایتا تساوی برابر آنگولا (که در مجموع به کسب مقام چهارم در جمع چهار تیم گروه چهار برای ایران منتهی شد) امکان اتصال به اینترنت فراهم نشد تا من هم، همچون خیلی های دیگر، کمی از غرهایم را به جان صفحات وب بزنم. خوب، ایران که کشورمان هست و .... بگذریم.

گذشته از ایران، من به شدت فوتبال تیم چک را تحسین می کردم که آنها هم علیرغم شایستگی و بازی های زیبا ، فدای غنا و ایتالیا شدند (غنا واقعا خوب بازی می کند ولی ایتالیا ....) و حتی از گروه خود صعود نکردند.

و اما لاله های نارنجی، هلندی های محبوب .... واقعا فکر نمی کنم کسی وجود داشته باشد که از آنها خوشش نیاید (مگر در برابر تیم محبوبش بازی کنند). هلندی ها بدشانس ترین تیم ملی دنیا را دارند و این آنها را مظلوم می نماید و مظلوم ها دوست داشتنی اند.

هلند به همراه آرژانتین از گروه C رقابتهای جام جهانی 2006 آلمان به مرحله یک هشتم نهایی صعود کرد و در این مرحله در برابر پرتقال قرار گرفت : برزیل اروپا! دقایقی پیش این بازی (بازی؟! جنگ!) به پایان رسید و .... هلند هم رفت!

هلند در پایان یک بازی پربرخورد که چهار کارت قرمز ( سهم هر تیم دو کارت بود) و فکر می کنم حدود پانزده کارت زرد (آخر حسابش از دستم در رفت!) با نتیجه یک بر صفر شکست خورد و با جام وداع کرد.

سیاست هایی که شطرنج وار به اجرا در می آیند و موفق هم می شوند را نمی توان تحسین نکرد؛ حتی اگر سیاستهای منفی ای باشند. "لوئیز فلیپه اسکولاری"، مربی زیرک برزیلی پرتقالی ها، بار دیگر خودش را نشان داد. در لحظاتی که تیم نه نفره پرتقال زیر فشار حملات تیم ده نفره هلند قرار داشت، بازی به صورت غیر محسوسی از سوی پرتقالی ها به سمت درگیری های فیزیکی رفت. اسکولاری دریافته بود که تیمش توان ایستادگی در برابر تیم جوان و با انگیزه هلند را که از بازیکنانی فنی نیز سود می برد را ندارد. پرتقالیها با خروج "کریستیانو رونالدو" به خاطر مصدومیت، توان زدن گلهای بیشتر را نداشتند و یک گل اختلاف هم فاصله مطمئنی با تیمی چون هلند نبود. بنابراین فیل بزرگ تیمش را به یک جنگ پارتیزانی فرا خواند. در سوی دیگر، هلندی های با شخصیت در تلاش برای برگرداندن نتیجه، در وضعیت روحی مناسبی نبودند؛ به خصوص که چندین موقعیت گل را از دست دادند و حتی توپ را به دیرک دروازه پرتقال نیز کوبیدند (آمار شوت به سمت دروازه در دقایق پایانی بازی 19 به 9 به نفع هلند بود!). در نتیجه هلندی ها به آسانی در دام نقشه اسکولاری افتادند و با درگیر شدن در جنگ پارتیزانی حریف، نظم و دقت حملاتشان را از دست دادند. و بدشانسی همیشگی شان نیز .... .

سیاست اسکولاری هر چند از نظر اخلاق ورزشی و روحیه جوانمردی به دور است، اما نقشه ای دقیق بود که نتیجه داد و چاره ای جز تحسین این موذی بدذات! را نداریم.

به هر حال، هلند هم رفت. در تیم های باقیمانده (به جز برزیل که سوگلی بوده و هست و خواهد بود) تنها علاقه به صعود آرژانتین دارم و چه خوب که برزیل و آرژانتین تا به فینال به هم نمی رسند.

ولی ..... آه .... هلندمان هم رفت!

 

 

پ ن: این جام جهانی، هر جور که باشد انگار اصلا حس جام جهانی نمی دهد. اصلا دلچسب نیست.قبول ندارید؟!

 

از رنجی که می بریم (۱)

        

             

درد، رنج، مشکل، تنهایی، سختی، .... ! واژه های آشنایی هستند. اما هر چقدر آشنایند، بیش از آن تلخند. تلخ! و ما چقدر از این واژه ها استفاده می کنیم! خود من، وقتی به خودم فکر می کنم، به خاطر کثرت استفاده از این کلمات از خود شرمنده می شوم. واقعا این همه تلخی از کجا می آید؟!

....

به جای این نقطه ها، چیزهای زیادی نوشتم و باز از پی دوباره خوانی اش، به دست back space از ثبت آنها گذشته ام. شاید دلیل این تردید در نوشتن، از یک سو تلخی های خودم باشد و از سوی دیگر دلایل زیاد وجود این تلخی که آدم را در آغاز حرف زدن از آن سردرگم می کند. اما خوب، اگر قرار است از این تلخی بنویسم، باید از جایی شروع کنم دیگر لابد!

 

شاید بهتر باشد از اینجا شروع کنم که در خود من یک دید نسبی گرایی وجود دارد و آن قدر بر این دید تزلزل آور (می گویم تزلزل آور چون چنین دیدی به سختی اجازه می دهد رویه آدمی منظم و مشخص باشد و با همین دید نسبی، این مساله هم خوب و هم بد است!) مصر هستم که گاهی خود را به کل تعمیم داده و نسبی گرایی را بر انسان غالب می دانم؛ حال این نسبی گرایی آگاهانه باشد یا ناآگاهانه.

حال این چه ربطی به تلخی دارد؟! خوب، همیشه در مقابل تلخی از شیرینی می گوییم ودر مقابل سختی ها،آسان گرفتن زندگی را ستایش می کنیم. وقتی پای این دید نسبی به میان می آید، ما آدمها بسته به حال خود، زندگی را سخت یا آسان می بینیم و باز هم با همین دید، عقاید مخالف را نفی می کنیم. هنگامی که در شادی ( و البته در کل در مقام یک ناصح – زیرا ناصح به هر حال باید امیددهنده باشد) به فردی غمگین و نالان از سختی ها می رسیم، از آسانی زندگی می گوییم. در چنین شرایطی همه چیز به سمت کاهش ناراحتی مخاطب می رود. سختی ها یا حاصل یک تصور اشتباهند، یا اگر به عنوان همدردی آنها را حقیقت بدانیم، حقایقی هستند که با آسان گرفتنشان به راحتی حل می شوند. از سوی دیگر اگر همین فرد امیدوار به سختی بر بخورد، در واکنش به ناصح خود، این بار از سختی زندگی گلایه می کند و زیر بار آن نمی رود (یا اگر خوشبین باشیم، به سختی می رود) که زندگی آسان است.

در این دید نسبی، حتی هنگامی که در شرایطی خنثی (که امکان وجودش صفر است؛ زیرا چیزی نداریم که دقیقا بین خوب و بد باشد. صفر مطلق در روح انسان تقریبا بی معنی است)، درباره سخت یا آسان بودن زندگی تنها بحث می کنیم، هر کدام را همان قدر که خوب/بد هستند، بد/خوب می دانیم!

 

 

پ ن 1: ادامه دارد

پ ن 2: درباره بحث نسبی بودن بیشتر نگفتم، چون خود من برای آن به نهایتی نرسیده ام هنوز!

پ ن 3: up date نکردن وبلاگ در یک هفته گذشته، از ننوشتن من نبود و از تخلخل در امکان ارتباط با اینترنت آب می خورد (البته اگر برای کسی چرایش مهم باشد!)