کاکائو

شیرین و تلخ ....

کاکائو

شیرین و تلخ ....

Number 23*

            

                

1) 15 آذر! تولدم بود .. بیشتر از یک ساعت ازش می گذره! حالا باید یه 365 روز دیگه بگذره تا یک سال به عمرم اضافه بشه (خوب، این یه امر بدیهیه!).

2) شب و روز تولدم چندان فرقی با روزهای دیگرم نداشت. شب تولدم تا 6 صبح بیدار شدم. 9 بیدار شدم و به دانشگاه رفتم. تا 4:30 هم سر کلاس بودم. بعدش هم رفتم بازار برای خرید. البته خرید بهانه بود. از اون شبهایی بود که اصلا تحمل وجود سقف بالای سرم رو نداشتم و چهاردیواری اتاق نفسمو تنگ می کرد (این مسئله به تولدم هیچ ربطی نداشت. گاه به گاه این جوری می شم. دلیل خاص دیگه ای هم نداره). بعد از خرید هم به سرم زد یه کم به مناسبت تولدم خودمو تحویل بگیرم. اینه که خودمو برای شام به خوردن کباب جگر دعوت کردم (بدسلیقه ام؟! خوب دوست دارم!). بعد هم خواستم یه چیز ویژه هم داشته باشم .. علاوه بر نوشیدن دلستر که چندان علاقه ای بهش ندارم، یه سیگار برگ فرد اعلا هم دود کردم! این دود کردن نه به این معنی که کشیدم که اصلا این کاره نیستم. دود کردم فقط! قربانیش کردم انگار!

3) کنار خیابون، منتظر تاکسی بودم که به دانشگاه برم. یهو یه تاکسی رد شد و یه چیز کوچیک سیاه ازش پرید بیرون و خورد رو آسفالت. تاکسیه هم رفت. نگاه که کردم اون چیز سیاه یه موبایل بود .. یه نوکیا N73. خوب، مثل یه شهروند خوب، تلفن خونشو از تو گوشیش پیدا کردم و با تماس با صاحبش، بالاخره گوشیو به صاحبش رسوندم. اینو برای تعریف از کار قهرمانانه ام ننوشتم! فقط : .. می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری، گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری!!!

4) "ب" ، "الف" ، "ل" ، "گ" و "ن" .. این ها تنها کسانی بودن که به جز خانواده تولدم رو تبریک گفتن. از هیچ کادویی خبری نیست! امیدوارم خدا اون کادویی رو که ازش خواستم بهم بده!

5) "ب" بالاخره پیانو خرید! بعد از شاید 10 سال آرزوی داشتنش! بعد از این همه سال تمرین پیانو روی کیبورد! بعد از این همه سال صرفه جویی برای خرید یک پیانو! حالا دیگه پنجه های با استعدادش رو شاسی هایی می لغزن که باید (چه گنده گنده حرف زدم!). ذوقی که از شنیدن این خبر کردم کمتر از شوق خود "ب" نبود. امیدوارم روزی پای اجرای کنسرت، رسیتال یا حتی تک نوازی باشکوهی توسط او باشم.

6) دیروز امتحان داشتم. نکته جالبش این بود که پیش خانمی نشستم که اتفاقی متوجه شدم اون هم متولد 15 آذره!

7) شب و روز تولدم و حالا در آستانه فردای آن، زندگی همون زندگیه. روز تولد آدم، اگه قراره واسه کسی روز متفاوتی باشه، فقط واسه اون فرده. این هم دست خودشه و لاغیر. تولدم برام اون قدر گنده نبود. اما همین جوری رو هم که گذروندمش، خوب بود.

* : نام فیلمی به کارگردانی "جوئل شوماخر" و با بازی "جیم کری" که بر طبق سبک شوماخر فیلمی تعلیق آمیز است. دیدن جیم کری در فیلمهای غیر کمدی را قبلا در فیلمی ملایم مثل "مجستیک" تجربه کرده بودیم، اما چنین فیلمی کاملا متفاوت است و جیم کری هم واقعا خوب از پی کارش برآمده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد