کاکائو

شیرین و تلخ ....

کاکائو

شیرین و تلخ ....

شب، سکوت، کویر!

         

             

"شب، سکوت، کویر" را فقط باید شب شنید؛ در سکوت .. و چه بهتر که در کویر!

نمی دانم چگونه در مورد این آلبوم بگویم. فقط باید شنید. شب های پاییز و زمستان، اگر نمی باران و شاید برف گیر آوردید، با یک لیوان چای، قهوه یا .. به شدت می چسبد! فقط باید تجربه کرد .. همین!

 

پ ن : "شب، سکوت، کویر" یکی از آلبوم های استاد محمد رضا شجریان است که قطعات آن براساس ملودی های خراسانی ساخته شده و آهنگساز آن کیهان کلهر است. در این آلبوم اشعاری از بابا طاهر، عطار و ه.ا.سایه توسط شجریان اجرا شده که می توان آنها را در زمره بهترین کارهای وی قرار داد.

پ ن 2 : الان که این پست را می گذارم، یک نیمه شب بارانی و خنک پاییزی است که .. خوب، خودم هم دارم به توصیه خودم عمل می کنم!

گل یاس سپید

         

              

از سعید محمدی خوشم نمی آد. راستش بدم هم می آد. اما من توی هیچ کار هنری مبتنی به فرد هنرمند نیستم. من مبتنی بر اثرم. ترانه زیر، ترانه خوب و ساده ایه. موسیقی نسبتا خوبی هم روش گذاشتن که بهش می شینه (اگر مثل برخی کاراهای دیگه دزدی نباشه!). به عنوان یه ترانه عالی این جا نمی نویسمش، فقط اعتراف می کنم جزو ترانه هاییه که گاهی زیر لب زمزمه اش می کنم (اگه زمزمه می کنم و بلند نمی خونم از آگاهی به بد صداییمه!)

 

 

تو زِ دیار من آمدی
سکوت جانم به هم زدی
شیشه غم به تلنگری زدی شکست


چو نغمه ای بیش و کم زدی
به دل ریشم چنگ زدی
روشنی چشمان تو به دل نشست 


هوای من شد هوای تو

صدای من شد صدای تو
تپیدن قلب بخاطرت

کشیدن درد برای تو

ای گل یاس سپید ِ من
ای طلوع خورشید ِ من
عطر تن تو به جان من چه خوش نشست


ای تو هم گریه ی دلپذیر
ای تو صفای دل اسیر
بی تو ای آیت زندگی

دلم شکست

هوای من شد هوای تو

صدای من شد صدای تو
تپیدن قلب بخاطرت

کشیدن درد برای تو

خزان عشق!

       

        

" خزان عشق " سروده " رهی معیری " از آن ترانه های معروف عاشقانه است که بسیاری فقط اول آن را به یاد می آورند و با " تا آآآآآ ... کی ... بی بی بی ... تو بود ... " آن شوخی وار بازی می کنند .

مرحوم " بدیع زاده " خواننده این ترانه محبوب است .

 

                                                               

 

شد خزان گلشن آشنایی

بازهم آتش به جان زد جدایی

عمر من ای گل طی شد بهر تو

واز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی

با تو وفا کردم تا به تنم جان بود

عشق و وفاداری با تو چه دارد سود

آفت خرمن مهر و وفایی        نوگل گلشن جور و جفایی

از دل سنگت آه ...

دلم از غم خونین است          روش بختم این است

از جام غم مستم    دشمن می پرستم    تا هستم

تو و من در سیل چمن          چون گل خندان از مستی بر گریه من

با دگران در گلشن نوشی می

من ز فراغت ناله کنم تا کی

تو و می چون لاله کشیدنها

من و چون گل جامه دریدنها

ز رقیبان خواری دیدنها

دلم از غم خون کردی

چه بگویم چون کردی

دردم افزون کردی

برو ای از مهر و وفا عاری

برو ای عاری ز وفاداری

که شکستی چون زلفت عهد مرا

دریغ و درد از عمرم     که در وفایت شد طی

ستم به یاران تا چند      جفا به عاشق تا کی

نمی کنی ای گل یک دم یادم

که همچو اشک از چشمت افتادم

تا کی بی تو بود از غم خون دل من     آه از دل تو

گرچه ز محنت خوارم کردی      با غم و حسرت یارم کردی    مهر تو دارم باز

بکن ای گل با من هر چه توانی ناز  هر چه توانی ناز

کز عشقت می سوزم باز

پر کن پیاله را

         

                

پر کن پیاله را

کاین آب آتشین

دیریست ره به حال خرابم نمی برد

 

این جام ها که در پی هم می شود تهی

دریای آتش است که ریزم به کام خویش

گرداب می رباید و آبم نمی برد

 

من با سمند سرکش و جادویی شراب

تا بیکران عالم پندار رفته ام

تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم

تا مرز نا شناخته ی مرگ و زندگی

تا کوچه باغ خاطره های گریزپا

تا شهر یادها

دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد

 

هان ای عقاب عشق !

از اوج قله های مه آلود دوردست

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من

آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد

آن بی ستاره ام که عقاب هم نمی برد

 

در راه زندگی

با این همه تلاش و تمنا و تشنگی

با اینکه ناله می کشم از دل که :

                                   آب ... آب ...

دیگر فریب هم به سرابم نمی برد

 

پرکن پیاله را ...

 

 

                                                                                                  

 

می خواستم این مطلب را پیش از این شعر بیاورم ولی حیف دیدم که لذت خواندن این شعر را برای شما به بعد از نوشته خود بیفکنم .

شعر بالا سروده شادروان " فریدون مشیری " است . نمی خواهم به عنوان یک منقد ( نه ، اشتباه ننوشتم ؛ منظورم دقیقا منقد است نه منتقد ) به این شعر بنگرم . تنها از جانب درک هنری که در وجود انسانی وجود دارد نگریستم و آن را زیبا یافتم . هرچند شاید ... شاید چون در آن جزئی ازخودم را یافتم این چنین ... که ما خودآگاه و ناخودآگاه شیفته یافتن خودیم ... همه ما ..

جدا از شعر و بالا و پایین بودن سطح سرایشش ، لذت شنیدن آن با صدای " استاد محمدرضا شجریان " روی موسیقی گوش نواز " فریدون شهبازیان " و در کنار آرشه سحرانگیز شادروان " حبیب ا... بدیعی "  حسی خاص می بخشد ( به من که بخشید لااقل! ) که همه ما اگر در زبان و ادبیات دیدی خاص داشته باشیم ، در زیبایی نوای زیبا ( حتی اگر از نوع آن خوشمان نمی آید ) ، دچار تردید نمی شویم .

این اثر در دهه پنجاه اجرا شده است واکنون کاست آن با نام " جام تهی " در بازار وجود دارد . در آن زمان همین کاست با نام " پر کن پیاله را " منتشر شده بود .

 

کوچه لر

      

             

ترانه هایی هستند که علیرغم آشناییمان با آهنگ آنها، از دانستن متن انها به هر دلیل محرومیم. این مساله در ترانه های پارسی شاید به دلیل عدم توجه دقیق خودمان باشد، ولی در ترانه های غیر پارسی، اولین دلیل آن بی شک ناآگاهی ما از زبان ترانه است. حساب ترانه های انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی و .... را که سوا کنیم، در همین کشور خودمان چندین و چند گویش و زبان وجود دارد که قطعا از آنجا که هر زبان از فرهنگی می آید و هیچ فرهنگی از موسیقی بی بهره نیست، آکنده از ترانه اند. عربی، بختیاری، لری، لکی، کردی،ترکی، گیلکی ، مازنی، ترکمنی، خراسانی، بلوچی، بندری و .... زبانها و گویشهایی هستند که هر کدام مملو از ترانه ها و موسیقی گوش نوازی هستند.

ترانه "کوچه لر" از ترانه های معروف آذربایجانی است که بارها و بارها آن را شنیده ایم. این ترانه از موسیقی زیبای کلامی بهره می برد که تنها ابزار مورد نیاز برای لذت بردن از آن، صدایی خوش است. ترانه "کوچه لر" شاید به نوعی به نمادی برای موسیقی آذربایجان تبدیل شده است. این ترانه را در فیلمهایی همچون "تولد یک پروانه" (ساخته مجتبی راعی-ایران)  و فیلمهای دیگری که در آنها شخصیت ترک زبانی وجود داشته باشد شنیده ایم.

                                                         

 

کوچه لره سوسپمیشم

کوچه لره سوسپمیشم

یار گلنده توز اولماسین

ائله گلسین ائله گدسین

آرامیزد اسوز اولماسین

سماوارا اود سالمیشام

استکانه قند سالمیشام

 

                           یاریم گدیب تک قالمیشام

                           نه عزیز دیر یارین جانی

                           کاسالاری ایر فده دیر

                           هر بیری بیر طرفده دیر

                           گورمه میشم بیر هفته دیر

                           نه شیریندیر یارین جانی

 

آوای موسیقی

                

                     

آوای موسیقی (عنوان موضوعی که اینک اولین پست آن را می خوانید)، نام فیلمی است با حضور جولی اندروز، ستاره فیلمهای موزیکال هالیوود در دوران اوج ساخت چنین فیلمهایی . این فیلم در ایران با نام "اشکها و لبخندها" به نمایش درآمده و به همین نام نیز معروف است. اما قرار نیست اینجا در مورد فیلم توضیحی بدهم . تنها نکته قابل ذکر، این است که آن چه در زیر می آید ترجمه پارسی آواز ابتدای فیلم است . آن جا که "ماریا" (جولی اندروز) در میان تپه های سرسبز با سرخوشی می رود و می خواند :

 

تپه ها به آوای موسیقی زنده اند

به آوازهایی که هزار سال است که می خوانند

تپه ها قلب مرا با آوای موسیقی سرشار می کنند

قلبم سر آن دارد که بخواند ، هر آوازی را که می شنود

قلبم هوای تپیدن دارد

مثل بال پرندگانی که از دریاچه به سوی درختان پر می کشند

قلب من می خواهد همچون نوای ناقوسی که از کلیسا بر نسیمی می رود ، آهی بکشد

می خواهد بخندد ، مثل یک جویبار ، وقتی که افتان و خیزان از سنگ های راهش می گذرد

می خواهد تمام شب را بخواند ، همچون چکاوکی که نیایش را می آموزد

قلبم که تنهاست ، به سوی تپه ها می روم

می دانم که آوازهای پیشین را خواهم شنید

و قلب من متبرک خواهد شد به نوای موسیقی

و من باز هم می خوانم ...